چشمت به صفاي نرگس و چينن سنبل
خوشتر ز شراب باده و مستيِ مل
ياقوت رماني ست لب و لعل بدَخش
رو پارهء ماه و گيسويت خرمنِ گل


بيماردلي و دل بيمار که ديد؟
چشمان تر و ديدهء غمبار که ديد؟
تا کي ز غم هجر بنالم يارا!
چون من غم هجر و فرقت يار که ديد؟



بيا اي مايهء امّيد دلخون
که از هجر تو دل چاک و جگر خون
به والله و به بالله تو سوگند
تورا من دوست دارم از دل و جون




عمرم ز غم هجر دلآزار گذشت
دل بسته به زلف يار و از يار گذشت
مستي مي و باده مرا چاره نساخت
زان چشم خُمار کارم از کار گذشت


مائيم و مي و شراب و مستي
بگذشته ز هرچه رسم هستي
ساقي تو بريز و باده افشان
چون شيوهء ماست مي پرستي




با نام شراب من نماز ميدانم
تذکار پياله را نياز ميدانم
خوشتر ز مي و مستي نديدم در عمر
جز اين، همه را پوست پياز ميدانم



لحظهء وصل رخ ياران خوش است
موسم ديدار دلداران خوش است
شو به نزد ما گل نيلوفرم!
باغ گل را با چمنزاران خوش است



عشقت به دلم شور دگر افکنده ست
جان و دل من ز مهر تو آکنده ست
هرگز نبرم مهر و وفايت از ياد
اين بنده ز نيکي ات شرمنده ست



مهر تو در دل من باشد و هرگز نرود
از دلم أرچه شود خاک تنِ پرغونم
مادران خوازه ببندند شب عيش پسر
من به تو طاق ببندم که شوي کانونم


اثر از:

عبدي نعمتي فداغي



با مدبريت: مهراني




تاريخ : یک شنبه 14 شهريور 1400 | 1:40 | نویسنده : عمادالدین مهرانی |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.
Parde koshe amad goei dar weblog .